تشرف علی بن مهزیار اهوازی ( 3)



قائم.مهدی.منتظر.انتظار.سعداش

تشرف علی بن مهزیار اهوازی ( 3)

    وقـتـى از گردنه خارج شديم , گفت : پياده شو كه اين جا

   هر چموشى رام مى شود. از مركب پياده شديم . گفت :

   مهار حيوان را رها كن . گفتم : آن را به چه كسى بسپارم ؟

   گفت : اين جا حرمى است كه داخل آن نمى شود, جز ولى

   خدا. مهار حيوان را رها كرديم و روانه شديم , تا نزديك خيمه

   نورانى رسيديم . گفت : توقف كن , تا اجازه بگيرم . داخل شد

   و بعد از زمانى كوتاه بيرون آمد و گفت : خوشا به حالت كه به

   تو اجازه دادند. وارد خـيـمـه شـدم . ديـدم اربـاب عـالم هستى ,

   محبوب عالميان , مولاى عزيزم ,حضرت بقية اللّه الاعـظـم ,

   امام زمان مهربانم روى نمدى نشسته اند نطع سرخى برروى

   نمد قرار داشت , و آن حضرت بر بالشى از پوست تكيه كرده

   بودند. سلام كردم .
    بـهـتـر از سـلام من , جواب دادند. در آن جا چهره اى مشاهده

   كردم مثل ماه شب چهارده ,پيشانى گـشـاده با ابروهاى باريك

   كشيده و به يكديگر رسيده . چشمهايش سياه وگشاده , بينى

   كشيده , گونه هاى هموار و برنيامده , در نهايت حسن و جمال .
   بر گونه راستش خالى بود مانند قطره اى از مشك كه بر

   صفحه اى از نقره افتاده باشد. موى عنبر بوى سياهى داشت ,

   كه تا نزديك نرمه گوش آويـخـتـه و از پـيشانى نورانى اش

   نورى ساطع بود مانند ستاره درخشان , نه قدى بسيار بلند

   و نه كوتاه , اما كمى متمايل به بلندى , داشت . آن حضرت

   روحى فداه را با نهايت سكينه و وقار  و حياء و حسن و جمال

   , زيارت كردم ,ايشان احوال يـكايك شيعيان را از من پرسيدند.

   عرض كردم : آنها در دولت بنى عباس در نهايت مشقت و

   ذلت و خوارى زندگى مى كنند.
    فـرمـود: ان شـاءاللّه روزى خـواهد آمد كه شما مالك

   بنى عباس شويد و ايشان در دست شما ذليل گـردنـد.
    بـعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته كه جز, در جاهايى

   كه مخفى تر و دورتر از چشم مـردم اسـت , سـكـونـت نكنم

   , به خاطر اين كه از اذيت و آزار گمراهان در امان باشم تا

   زمانى كه خداى تعالى اجازه ظهور بفرمايد. و به من فرموده

   است : فرزندم , خدا در شهرها و دسته هاى مختلف

   مخلوقاتش هميشه حجتى قرار داده است تا مردم از او

   پـيـروى كنند و حجت بر خلق تمام شود.
    فرزندم , تو كسى هستى كه خداى تعالى او را براى اظهار

   حـق و مـحـو بـاطل و از بين بردن دشمنان دين و خاموش

   كردن چراغ گمراهان , ذخيره و آماده كـرده است . پس در

   مكانهاى پنهان زمين , زندگى كن و از شهرهاى ظالمين

   فاصله بگير و از اين پـنـهان بودن وحشتى نداشته باش ,

   زيرا كه دل هاى اهل طاعت , به تو مايل است , مثل مرغانى

   كه به سـوى آشـيـانـه پـرواز مـى كنند واين دسته كسانى

   هستند كه به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذليل اند,

   ولى در نزد خداى تعالى گرامى و عزيز هستند.
    ايـنـان اهـل قـنـاعـت و متمسك به اهل بيت عصمت

   و طهارت عليهم السلام و تابع ايشان دراحكام دين و شـريـعـت

   مـى بـاشـند.
    با دشمنان طبق دليل و مدرك بحث مى كنند و حجت ها

   و خاصان درگاه خـدايند, يعنى در صبر و تحمل اذيت از مخالفان

   مذهب و ملت چنان هستند كه خداى تعالى , آنان را نمونه

   صبر و استقامت قرار داده است و همه اين سختيها را تحمل

   مى كنند.
    فرزندم , بر تمامى مصايب و مشكلات صبر كن , تا آن كه

   خداى تعالى وسايل دولت تو را مهيا كند و پـرچـم هاى زرد

   و سفيد را بين حطيم و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج

   فوج از اهل اخـلاص و تـقـوى نـزد حـجرالاسود به سوى

   تو آيند و بيعت نمايند. ايشان كسانى هستند كه پاك طينتند

   و به همين جهت قلبهاى مستعدى براى قبول دين دارند و

   براى رفع فتنه هاى گمراهان بـازوى قـوى دارنـد. آن زمان

   است كه باغهاى ملت و دين بارور گردد و صبح حق درخشان

   شود. خـداونـد بـه وسيله تو ظلم و طغيان را از روى زمين

   بر مى اندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظـاهـر

   مى نمايد. احكام دين در جاى خود پياده مى شوند و باران

   فتح و ظفر زمينهاى ملت را سبز وخرم مى سازد. بعد

   فرمودند: آن چه را در اين مجلس ديدى بايد پنهان كنى

   و به غير اهل صدق و وفا وامانت اظهار ندارى . ابـن مهزيار

   مى گويد: چند روزى در خدمت آن بزرگوار ماندم و مسائل

   و مشكلات خود را سؤال نمودم . آنگاه مرخص شدم تا به

   سوى اهل و خانواده خود برگردم . در وقـت وداع , بيش

   از پنجاه هزار درهمى كه با خود داشتم , به عنوان هديه

   خدمت حضرت تقديم نموده و اصرار كردم كه ايشان قبول

   نمايند. مـولاى مـهـربـان تـبـسـم نموده و فرمودند: اين مبلغ

   را كه مربوط به ما است در مسير برگشت استفاده كن

   و به طرف اهل و عيال خود برگرد, چون راه دورى در پيش

   دارى . بعد هم آن حضرت بـراى مـن دعـاى بـسـيارى

   فرمودند. پس از ايشان خدا حافظى كردم و به طرف شهر

   و ديار خود بازگشتم .

   ( کتاب برکات حضرت ولی عصر عجل الله تعالي فرجه )


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ن : سعيد يابري
ت : چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.